دکتر پویا جبلعاملی*
داستان مشهوری هست که جان راکفلر سال۱۹۲۸، یعنی یک سال پیش از اتفاقات بورس نیویورک که منجر به رکود بزرگ شد، کفشهایش را در والاستریت به دست پسرکی برق میانداخته است و پسر بدون اینکه راکفلر را بشناسد به او درباره سهمهای ارزنده توصیه میکرده است. راکفلر هم به شیوه خود توصیههای پسرک را عملی کرد و گفت وقتی یک پسرک کفاش، توصیه بورسی میکند باید از بورس خارج شد و او با همین تصمیم، ثروتش را از توفان ۱۹۲۹ نجات داد. شاید تصور شود نوعی خودپسندی طبقاتی در پس ذهن راکفلر بوده است؛ اما منطق وی کاملا ریشه اقتصادی داشت. وقتی میزان سرمایهگذاران و سرمایهگذاری زیاد شود و به حداکثر خود برسد، نرخ بازدهی افت میکند. بورس سال ۱۳۹۹ به چنین مرزی رسید و همستر نیز. «همه با هم» نمیتوانند در مدت کوتاهی ثروتمند شوند، پس در بازاری که فوج فوج افراد به سمتش گسیل میشوند، شما اگر بازیگر عاقلی باشید باید از آن حذر کنید. همیشه جایی را برای سرمایهگذاری پیدا کنید که علاوه بر منطق سوددهی، بازیگران نه چندان زیادی را هنگام ورود شما داشته باشد و البته شما خوشبخت خواهید بود اگر پس از شما، سرمایه گذاران دیگر وارد شوند و وقتی همه حواسشان به آن بازار است باید از آن خاج شوید. همستر از ابتدا دچار توجه بیش از حد شده بود و تنها مبدع آن میتوانست از این توجه بهره ببرد که برد؛ پروژهای که مثال دیگری شد برای درستی استراتژی راکفلر در بازارهای مالی. البته با همین منطق، ممکن است در آینده با خروج تعداد زیادی تولیدکننده این رمزارز، همستر ارزشمند شود.